کاشتن گل. نشا کردن گل. نشاندن گل چون نشاندن نهال یا نهال نشاندن: عمارت همی کرد و زر میفشاند همه خار میکند و گل مینشاند. نظامی (از آنندراج). من آن مستم که گر گل مینشانم تاک میروید ز تاکم برگ هم با سینۀ صدچاک میروید. باقر کاشی (از آنندراج)
کاشتن گل. نشا کردن گل. نشاندن گل چون نشاندن نهال یا نهال نشاندن: عمارت همی کرد و زر میفشاند همه خار میکند و گل مینشاند. نظامی (از آنندراج). من آن مستم که گر گل مینشانم تاک میروید ز تاکم برگ هم با سینۀ صدچاک میروید. باقر کاشی (از آنندراج)
پراکندن گوهر. در پاشیدن. ریختن و نثار کردن جواهر، بخشش های شایان کردن. کرم و سخاوت نمایان کردن، باران باریدن از ابر، سخن های نادره و بلیغ و فصیح گفتن، کلمات رسا و بلیغ نوشتن. رجوع به گوهر افشاندن شود
پراکندن گوهر. در پاشیدن. ریختن و نثار کردن جواهر، بخشش های شایان کردن. کرم و سخاوت نمایان کردن، باران باریدن از ابر، سخن های نادره و بلیغ و فصیح گفتن، کلمات رسا و بلیغ نوشتن. رجوع به گوهر افشاندن شود
نشاننده گوهر جواهر نشان، آنچه که در آن گوهر نشانده باشند: ز طوق زر و تاج گوهر نشان شد از سر فرازان و گردنکشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: دهان و لبش بود گوهر فشان سخن گفتنش بود گوهر نشان
نشاننده گوهر جواهر نشان، آنچه که در آن گوهر نشانده باشند: ز طوق زر و تاج گوهر نشان شد از سر فرازان و گردنکشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: دهان و لبش بود گوهر فشان سخن گفتنش بود گوهر نشان